جدول جو
جدول جو

معنی گرگان رود - جستجوی لغت در جدول جو

گرگان رود
(گَ)
از جبال آلاداغ در حدود بجنورد سرچشمه گرفته به سمت مغرب جاری است و شعبات متعددی مانند جاجرم و پشت بسطام ضمیمه آن گردیده با پیچ و خم زیادی از کوه ها گذشته و از صحرای کوکلان و شهر قدیم گرگان و دشت ترکمن و شمال استرآباد میگذرد و دو شعبه شده یکی در خواجه نفس و دیگری در جنوب آن وارد خلیج استراباد میشود. شعبات مهم آن عبارت است از: رودمزدین که از جاجرم سرچشمه گرفته چمن کالپوش را مشروب میکند و رود کارولی به آن متصل گردیده در مشرق شهر گرگان به رود گرگان میریزد، دیگر رود آب گرم که از سنگر گذشته وارد گرگان میشود و رود نوده و چقالی که فندرسک را مشروب کرده به گرگان متصل میگردد. طول گرگان 300 کیلومتر و عرض متوسطش قریب 15 متر و عمق آن نسبهً زیاد و هرساله مجرای آن عمیقتر میشود. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 72)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ رَ رو)
نام یکی از روستاهایی بوده که قبل از بنای بخارا بوجود آمده است. (از تاریخ بخارای نرشخی ص 5)
لغت نامه دهخدا
(کُ زُ)
از توابع رود اور است در کنار الوندکوه. (از نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 82). از بلوکات ولایت تویسرکان است. 18 قریه و 600 تن جمعیت دارد و مرکز آن کرزان است. (یادداشت مؤلف) ، مرکز بلوک کرزان رود در ولایت تویسرکان است. (یادداشت مؤلف). کرزان
لغت نامه دهخدا
از شعبه های مهم رود آجی چای تبریز یا تلخ رود است، (جغرافیایی طبیعی کیهان ص 82)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی واقع در پنجهزار و پانصدگزی شمال باختری خوی و 13 هزارگزی شمال شوسۀ خوی به سیه چشمه. هوای آن سردسیر و دارای 120 تن سکنه است. آب آنجااز چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در سه هزار و پانصدگزی شمال قریه مقبره ای به نام باباگرگان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام یکی از دهستانهای شهرستان طوالش است مرکب از 20 ده بزرگ و کوچک که 26000 تن جمعیت دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ)
عمل گران رو. رجوع به گران رو شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بدخوی. حلقد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
کنایه از ابر سیاه و تیره. (برهان) (آنندراج) ، نزم و آن بخاری باشد غلیظ و ملاصق زمین. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان تنکابن است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 143). ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاصه. (حدوداالعالم)
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ)
کندرو. کند در رفتار. بطی ءالسیر: زیرا که فرودین سبک روتر بود و به گران روتر همی رسد. (التفهیم).
رخت رها کن که گران رو کسی
کز سبکی زود به منزل رسی.
نظامی.
و چون ماه گران رو باشد... گویند که قمر تقصیر کرد و اگر قمر سبک رو باشد... (جهان دانش ص 114)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
از بلوکات طوالش گیلان. عده قری 26، مساحت 15 فرسخ و مرکز بازار گرگانرود است. حد شمالی آستارا و بحر خزر، شرقی بحر خزر، جنوبی ییلاقات اردبیل و غربی اسالم و محلات اردبیل. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 29). ناحیه ای است کوهستانی. طول از شمال به جنوب 48 و عرض 33 هزار گز، مرکز آن شهر ریگ است که به گرگان رود معروف است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 280)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران روی
تصویر گران روی
کند روی بطء سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی بد معاشرت گران جان مقابل سبک روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران دود
تصویر گران دود
دود غلیظ، ابر سیاه و تیره، بخاری غلیظ که ملاصق زمین باشد نزم مه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی، بدمعاشرت، مقابل سبک روح
فرهنگ فارسی معین